موضوعات متنوع
موضوعات متنوع

 




تاریخ: دو شنبه 29 اسفند 1390برچسب:جوادها,جواد,اسمی,خفن,سوسول,مامانی,
ارسال توسط سعید میرزایی فدافن
یه بازاریابِ جارو برقی درِ یه خونه ای رو میزنه، و تا خانمِ خونه در رو باز میکنه قبل از اینکه حرفی زده بشه، بازاریاب میپره تو خونه و یه کیسه کود گاوی رو روی فرش خالی میکنه
 و
میگه: اگه من قادر به جمع کردن و تمیز کردنِ همه ی اینها با این جاروبرقی قدرتمند نباشم حاضرم که تمامِ این گُـــه ها رو بخورم!
خانوم میگه: سُــسِ سفید میخوای یا قرمز؟
بازاریاب: چــــرا؟
خانوم: چند وقته برقِ خونه مون قطعه ..!



ارسال توسط سعید میرزایی فدافن




تاریخ: پنج شنبه 13 بهمن 1390برچسب:,
ارسال توسط سعید میرزایی فدافن

سیب وخلاقیت

یکی قانون جاذبه زمینو کشف می کنه یکی Apple  یکی هم قلیون میوه ای




تاریخ: چهار شنبه 12 بهمن 1390برچسب:داستان,داستان کوتاه,سوتی,طنز,
ارسال توسط سعید میرزایی فدافن

کشف نامه تکان‌دهنده بروسلی به همسرش بعد از سال‌ها:
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
语不得的晁盖忽然醒了过来,转头看着宋江

谆谆嘱咐道:贤弟保重。若哪个捉得射死我的,便教他做梁山泊!

忽然醒了过来,转头重。若哪个捉得射死我的,便教他

语不得的晁盖谆嘱咐道:贤弟保重。若哪个捉得射来,转头

语不得的晁盖忽然醒了过来,转头看着宋

谆谆嘱咐道:贤弟保重。若哪个捉得射死我的,便教他做梁山泊

忽然醒了过来,转头重。若哪个捉得射死我的,便教他

语不得的晁盖谆嘱咐道:贤弟保重。若哪个捉得射来,转头

منم خیلی ناراحت شدم!!!

شما چطور؟




ارسال توسط سعید میرزایی فدافن




تاریخ: چهار شنبه 12 بهمن 1390برچسب:تی شرت,سوتی,تصاویر,تصاویر خنده دار,
ارسال توسط سعید میرزایی فدافن

بعد از خوندنِ این متوجه میشید که که مغزتون اجازه خوندنِ “که” دوم رو به شما نداد !




ارسال توسط سعید میرزایی فدافن

فقط یک اصفهانی میتواند یک جمله با 20 فعل بسازد:

داشتم می رفتم برم دیدم گرفت نشست گفتم بذار بپرسم بیبینم میاد نیمیاد دیدم میگد نیمیخوام بیام بذار برم بیگیرم بخوابم...




تاریخ: چهار شنبه 12 بهمن 1390برچسب:داستان,داستان کوتاه,سوتی,طنز,
ارسال توسط سعید میرزایی فدافن




تاریخ: چهار شنبه 12 بهمن 1390برچسب:,
ارسال توسط سعید میرزایی فدافن
ارسال توسط سعید میرزایی فدافن




تاریخ: یک شنبه 12 تير 1390برچسب:,
ارسال توسط سعید میرزایی فدافن
ارسال توسط سعید میرزایی فدافن
ارسال توسط سعید میرزایی فدافن
ارسال توسط سعید میرزایی فدافن

روزی شاگردی به استاد خویش گفت: استاد می خواهم یکی از مهمترین خصایص انسان ها را به من بیاموزی؟
استاد گفت: واقعا می خواهی آن را فرا گیری؟
شاگرد گفت: بله با کمال میل.
استاد گفت: پس آماده شو با هم به جایی برویم. شاگرد قبول کرد.
استاد شاگرد جوانش را به پارکی که در آّن کودکان مشغول بازی بودند، برد.
استاد گفت : خوب به مکالمات بین کودکان گوش کن.
مکالمات بین کودکان به این صورت بود : الان نوبت من است که فرار کنم و تو باید دنبال من بدوی.
- نخیر الان نوبت توست که دنبالم بدوی !
- اصلا چرا من هیچوقت نباید فرار کنم؟
و حرف هایی از این قبیل...
استاد ادامه داد: همانطور که شنیدی تمام این کودکان طالب آن بودند که از دست دیگری فرار کنند.انسان نیز این گونه است.
 او هیچگاه حاضر نیست با شرایط موجود رو به رو شود و دائم در تلاش است از حقایق و واقعیات زندگی خود فرار کند و هرگز کاری برای بهبود زندگی خود انجام نمی دهد.
تو از من خواستی یکی از مهم ترین ویزگی های انسان را برای تو بگویم و من آن را در چند کلام خلاصه میکنم: تلاش برای فرار از زندگی ...




تاریخ: چهار شنبه 8 تير 1390برچسب:,
ارسال توسط سعید میرزایی فدافن
آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی
ورود اعضا: